در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه (ع) در شهر مدینه چشم به جهان گشود.

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه (ع) در شهر مدینه چشم به جهان گشود. پس از آن که عالم وجود به وجود ذى وجود ایشان منوّر شد پیامبر اکرم به على (ع) فرمود: «چه نامى بر این فرزندم نهادى.» حضرت فرمود: «ما در نام گذارى این فرزند بر شما پیشى نمى گیریم.» پیامبر (ص) فرمود: «من نیز در این نام گذارى بر خداوند سبقت نمى گیرم.» پس از مدتى جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: «یا رسول الله خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرماید نسبت على به تو بمانند نسبت هارون به موسى است پس فرزندت را به نام فرزند هارون «شبیر» بنام.» پیامبر (ص) فرمود: «زبان ما عربى است او را به عربى چه بنامم» و جبرئیل گفت: «او را حسین بنام.»

کنیه امام حسین «ابو عبدالله» و کنیه‌ی مخصوصش «ابوعلی» است، و دارای القاب بسیاری است؛ از جمله: الشهید السعید، الامام الثالث، رشید، طیّب، وفیّ، مبارک، سبط، تابع لمرضاه الله (پیرو خشنودی خدا)، الدلیل علی ذات الله (راهنما به ذات خدا) است. مشهورترین لقب امام «زکیّ» است، اما شریف‌ترین لقبش لقبی است که پیامبر گرامی اسلام برای او و برادرش امام حسن «ع» قرار داد: «انّ هما سیّدا شباب اهل الجنّه» (حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشت‌اند.)؛ بنابراین «سید» شریف‌ترین لقب امام حسین علیه السلام است.

امام حسین علیه السلام داشتن عزت نفس را یکی از صفات ضروری مؤمنین دانسته و می فرماید: «ایاک و ما تعتذر منه فان المؤمن لایسی ء ولایعتذر والمنافق کل یوم یسی ء و یعتذر;  از انجام کارهایی که نیاز به پوزش دارد [و عزت نفس را خدشه دار می کند] بپرهیز، زیرا مؤمن نه کار بد می کند و نه پوزش می طلبد، ولی منافق [که برای خود ارزش قائل نیست]، هر روز کار بد انجام می دهد و پیوسته عذرخواهی می کند.

چرا امام حسین(ع) کشتی نجات است؟
“امام موسی صدر در سخنرانی ای با این موضوع “حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات” به بیان دلایل آن پرداخته اند که در کتاب “سفر شهادت” به چاپ رسیده است و با هم پی می گیریم:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. کشتی نجات است چون از اهل بیتی است که یکی از دو ثقلین است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای خود باقی گذاشته و فرموده است “مثل اهل بیتی مثل و سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق” مثل اهل بیت من مانند کشتی نوح است هر که بر آن کشتی سوار شود نجات یابد هر که از آن بازماند غرق شود ولی در این میان امام حسین علیه السلام ویژگی خاصی دارد،  پیامبر راه هدایت را به راهی تاریک تشبیه می کند که نیاز به چراغ و نور دارد و آن چراغ نور امام حسین است معنای این سخن روشن است ولی در این روز فرخنده که ما با جسم و جان خود در این مکان بزرگ و در عین حال تنگ برای انبوه دوست‌داران حسین علیه السلام حاضر شده ایم و همه سختی به درازا کشیدن جلسه را تحمل می کنیم تا در بزرگداشت این مناسبت مبارک شرکت داشته باشیم سعی می کنم از این فرصت برای تطبیق این سخن بر زندگی عادی خودمان استفاده کنم.

برای آنکه بفهمیم چگونه حسین علیه السلام چراغ هدایت و عامل روشنایی راه است، مقدمه کوتاهی می گویم:

انسان طبیعتاً در عملکرد خود هرچه بیشتر پیش برود بیشتر به آن خو می گیرد و آن عملکرد در او نهادینه می‌شود وقتی انسان کاری نیک یا زشت را برای نخستین بار انجام می دهد، چون هنوز به آن عادت نکرده و بر خلاف عادت پیشینه اوست برای او سنگین و دشوار است ولی همان کار در مرتبه دوم آسانتر و در مرتبه سوم آسان تر از قبل می شود و به همین ترتیب انسان به کار نیک یا زشت عادت می‌کند و آن کار جزئی از زندگی انسان می شود به گونه ای که ترک آن برای او دشوار می شود.

مثالی ساده بزنم ماشین وقتی از جای مرتفع پایین می آید هنگام شروع حرکت و در نخستین لحظات به آرامی حرکت می‌کند و متوقف کردن آن آسان است ولی هر چه بیشتر حرکت کند و جلوتر برود سرعت و قدرت حرکت آن بیشتر و نگه داشتن آن دشوارتر می‌شود تا جایی که سرعت ماشین به اندازه‌ای می‌شود که نگه داشتن آن ناممکن شود و حتی اگر راننده درصدد متوقف کردن ماشین برآید وضع بدتر می‌شود و خطر بیشتری او را تهدید می‌کند شاید شما نیز این وضعیت را تجربه کرده باشید این مثال ساده و روشن، تصویری از چگونگی زندگی عادی ما ارائه می کند. انسان هنگام انجام دادن هر عملی خیر یا شر وقتی برای نخستین بار آن را انجام می‌دهد آن را سخت و دشوار می یابد ولی به تدریج آن عمل برای او آسان می‌شود و جزئی از زندگی و عادات او می‌ شود. شاید بسیاری از ما وقتی برای اولین بار سیگار می کشیم برایمان دشوار و ناخوشایند است و احساس تلخی می کنیم ولی کم کم این کار زیانبار و خطرناک، جزئی جدایی ناپذیر از زندگی و عادتمان می شود. عادت کردن در زندگی انسان امری طبیعی و ملموس است یک مثال از هندسه بزنم: وقتی فردی در یک خط مستقیم راه می‌رود اگر اندکی حتی به اندازه یک قدم از این مسیر منحرف شود مسلماً از مسیر خود دور خواهد شد. در ابتدا تنها چند گام از راه راست دور می شود ولی هر چه بیشتر هرچه در مسیر منحرف جلوتر رود بیشتر از راه راست دور می‌شود. در ابتدای انحراف از مسیر، تنها چند گام از راه راست دور می‌شود. فرض کنیم پس از یک ساعت یک کیلومتر ۴ کیلومتر ۵ کیلومتر یا ۲۰ کیلومتر دور می‌شود ولی اگر در مسیر نادرست ۱۰ ساعت یا یک روز راه برود مسافت بسیاری از راه اصلی منحرف می‌شود و در این صورت بازگشت او به راه درست بسیار دشوار خواهد بود.

این طبیعت زندگی ما و همه ما آن را درک کرده ایم. اینجاست که نقش هدایتگران و واعظان و اندرز دهندگان آشکار می شود شاید بسیاری از ما وقتی برخی کارها و گناهان را مرتکب می‌شویم یا حق کوچکی را نادیده می گیریم یا آن را انکار می کنیم خود را گناهکار نمی‌بینیم چرا؟ چون با خود می گوییم گناه من چیست؟ من تنها مرتکب گناهی کوچک شده ام انسانی را از حق اندکی مثلاً به اندازه یک لیره محروم کرده‌ام به فلان انسان با توهین یا ناسزای کوچکی ستم کرده‌ام ولی این کارها وقتی تکرار شود انسان به انجام دادن آنها عادت کند بسیار خطرناک می شود.


امروز من حق کوچکی را نادیده می گیرم مثلاً به فردی یک لیره بدهکارم ولی آن را انکار می‌کنم یا چند متر مربع از زمین های کسی در زمین من است و من آن را انکار می‌کنم و می‌گویند اینها ساده و ناچیز است ولی همین اشتباهات ساده و همین انحرافات جزئی پس از مدتی، زمینه را برای روا داشتن ستمی بزرگتر فراهم می کند؛ مانند ماشین که در سراشیبی هرچه جلوتر برود سرعت آن بیشتر می‌شود. من بار اول ۱۰ متر از زمین دیگری را غصب می کنم بار دوم ۱۵ متر بار سوم هزار متر مربع و همینطور ستم و عادت خود را بیشتر می کنم.

وقتی من مرتکب گناه می شوم، به پیامدهای آن توجه ندارم و نمی بینم به کجا می انجامد ولی راهنمای دانا و چراغ هدایت می تواند این پیامدها را ببیند و می‌داند انحرافی که امروز با یک گام یا ۱۰ متر یا هزار متر آغاز می‌شود فردا به صدها و هزاران متر می انجامد. اینجاست که نقش رهبر و پیشوا و راهنما و چراغ هدایت آشکار می‌شود. ظلم و جور و اشتباه نسبت به دیگران همیشه با انجام دادن یک عمل تحقق نمی‌یابد. ستم کردن تنها این نیست که مال کسی را به زور بگیرم، مال دیگران را به ناحق بخورم، کسی را طرد کنم، به کسی توهین کنم یا شهادت ناحق بدهم. ستم کردن تنها به این نیست که چیزی را به کسی که شایسته آن نیست بدهیم بلکه ستم کردن با سکوت در برابر پایمال شدن حق هم محقق می‌شود و همان گونه که شنیده‌اید کسی که از حق چشم‌پوشی کند و از گفتن آن خاموش بماند شیطانی لال است.

  • منبع خبر : https://www.jahannews.com/report/793856