مروری بر مبانی قرآنی دعای عظم البلاء و پاسخ به شبهات منتقدین آن
دعای فرج (الهی عَظُمَ البَلاءُ) را امروزه بیش از گذشته از رسانهها میشنویم اما آیا به حقیقت آن پی برده ایم؟ چرا بعضی از سخنرانان نسبت به آن انتقاد کرده اند؟! این دعا از ادعیه عالی وپرمغز است که میتواند ما را به حقایقی عمیق واصل کند. نسخه ای از این دعا در تعقیب نماز امام زمان آمده ولی نسخه مشهور و مستقل که واژگانی همچون اولی الامر و جملات «عَرَّفتَنا بذلکَ مَنزِلَتَهُم»، «کلمحالبصر او هو اقرب» را دارد عمیق تر ومعرفت بخش تر به نظر میرسد.
این دعا به طور کلی به سه بخش تقسیممیشود:
یک
در این دعا ابتدا از نظر توحیدی مبنای معرفت امام آماده میشود. ما زمانی میتوانیم امام را بشناسیم که مضطر باشیم. اضطرار نشانههایی دارد: تضرع و تعظیم بلا، ناامیدی، به مقام مستضعف فی الارض رسیدن و… اضطرار انسان را نشان میدهد. ایناضطرار برای درک توحید است.
غطاء در قرآن پرده غفلت و جهل از یادخداست: اَلَّذِینَ کٰانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطٰاءٍ عَنْ ذِکْرِی (کهف١٠١). «کشف غطاء» نهایی در قیامت رخ میدهد و چشم را تیزبین میکند لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هٰذٰا فَکَشَفْنٰا عَنْکَ غِطٰاءَکَ فَبَصَرُکَ اَلْیَوْمَ حَدِیدٌ (ق٢٢). ولی در این دنیا هم گاه در شرایط اضطرار پردهها کنار میرود. وَانکَشَفَ الغِطاءُ میتواند به از بین رفتن شرک ومعرفت و دعای خالصانه در شرایط احاطه همه جایی امواج دریا بر کشتی اشاره داشته باشد.
تعبیر «وَانقَطَعَ الرَّجاء»ُ هم یأس مطلق نیست. برای درک این انقطاع باید دانست که این بیان در دعا، استیئاس در قرآن(که در سوره یوسف مقارن با آمدن نصرالهی است) و فنای صبر در روایات را یادآوری میکند: یأتی الفرجعند فناءالصبر.
در آیه حَتّٰى إِذَا اِسْتَیْأَسَ اَلرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا (یوسف١١٠) نتیجه استیئاس به حالت اضطرار رسیدن و گفتن جمله متی نصرالله است: مَسَّتْهُمُ اَلْبَأْسٰاءُ وَ اَلضَّرّٰاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّٰى یَقُولَ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتىٰ نَصْرُ اَللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ نَصْرَ اَللّٰهِ قَرِیبٌ (بقره٢١۴).
از سوره یوسف میفهمیم که دو نوع ناامیدی داریم: استیئاس و یأس. هر دو این واژه از یأس هستند ولی باید فرق داشته باشد. در یک آیه میخوانیم اسْتَیْأَسَ الرُّسُل (یوسف۱۱۰) ولی قبلا خوانده ایم که َ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ (یوسف۸۷). شاید منظور از استیئاس فنای صبر باشد. امام رضا ع فرمود: فَعَلَیکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا یجِیءُ الْفَرَجُ عَلَى الْیأْس (کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۶۴۵) از طرف دیگر امام صادق ع از پیامبر نقل کردندکه عِنْدَ فَنَاءِ الصَّبْرِ یَأْتِی الْفَرَجُ (وسائل الشیعه، ج۱۵، ص: ۲۶۴). پس فنای صبر همان یأس (از غیرخدا) است.
نظامی میگوید:
نومید مشو ز چاره جستن
کز دانه شگفت نیست رستن
کاری که نه زو امیدداری
باشد سبب امیدواری
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است
«در نومیدی بسی امید است» دو معنا دارد: یکی اینکه هرگز نومید نشو، چون مانند شب که نهایتا به صبح میرسد نومیدی ماندگار نیست. دیگر اینکه نومید شو که نومیدی سبب ترک تعلق است و در نومیدی بسی امید است چون تا شب به نهایت خود نرسد صبح نخواهد آمد. البته ظاهرا سیاق اشعار با معنی اول سازگارتر است ولی معنای دوم با مصرع اصلی سازگار است و شواهد و قرائن دینی دارد. دعای فرج که از انقطاع رجاء میگوید یک شاهد مهم بر این تلقی است. منظور از نومیدی نفی هر امید نیست بلکه نفی امیدی است که از انسان بر میآید ولی امید دیگری هست که خدا عطا میکند. پس در این ضرب المثل نومیدی از انسان و امید از خداست. نتیجه دیگر اینناامیدی این است که کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى ع ذَهَبَ لِیَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَانْصَرَفَ إِلَیْهِمْ وَ هُوَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ (الکافی، ج۵، ص ۸۲).
با همین نوع نگاه میتوان ادامه داد و گفت: تعبیر «وضاقَتِ الأَرض» اشاره به استضعاف فی الارض دارد و مستضعفینهمانها هستند که ائمه و وارثین زمین اند.
بر اساس مبانی قرآنی که گفته شد میتوان نتیجه گرفت که گرچه این دعا را امام عصر برای رفع گرفتاری یکی از اصحابش آموخته است ولی با توجه به مبانی قرآنی اضطرار و استضعاف، این دعا از اضطرارهای فردی تا اضطرار جمعی قابلیت زمزمه دارد. اضطرار فردی مانند وصف سه توبه کار صدر اسلام است همین تعبیر تنگ زمین برای آنها هم به کار رفته است: ضاقَتْ عَلَیکُم الأرضُ بما رَحُبَت (توبه: ۲۵). اساساً این حقایق همه برای توحید است و توحید فقط مربوط به دوران اضطرار کلی بشر نیست. بعضی ایراد گرفته اند که دعای فرج شرمطلق دانستن جهان است در حالی که کل جهان فانی و هالک در خداست و وقتی به این اضطرار برسد به اصل خود بازگشته است.
هدف اضطرار این است که به سوی او برگردیم پس در ادامه دعا در یک جمله حصرآور میگوییم: فقط به سوی تو است شکایت؛ وإلَیکَ المُشتَکى. این جمله دو نتیجه دارد: اول، خدا راه نجات ما نیست بلکه تنها راه نجات ماست. دوم، هم درد وهم درمان از خداست؛ ما از خدا به خدا شکایت میکنیم چون همه چیز به دست اوست؛ آسمان را بسته ولی فرج به دست اوست.
جمله پایانی این بخش بسیار مهم است؛ گرچه سخن از تنگی و ناامیدی و بلاست اما نباید فراموش کنیم که در شدت و در آسانی در هردو خدا کمک میکند: وعَلَیکَ المُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاء. ولی چه کنیم که بشر ناشکر و ناسپاس حقیقت توحید را فقط در شدت متذکر میشود.
دو
اولی الامر یکی از بهترینواژگاندر تبیین منزلت اهل بیت است. این واژه در جای خود نیازمند تبیین مفصل است و اکنون اجمالاً باید گفت امر مقابل خلق است و به جنبه غیبی ملکوتی عالم اشاره دارد.برای آنکه فرج را از غیب به ظهور بیاوریم توسل به اولی الامر راه جامع و نهایی است. چون بعد از معرفت به منزلت اولی الامر است که میتوانیم فرج را به واسطه حقیقت آنها از خدا بخواهیم: وعَرَّفتَنا بذلک مَنزِلَتَهُم، فَفَرِّج عَنّا بِحَقِّهِم.
مرجع ضمیر ذلک چیست؟ در برخی نسخ ذلک نیامده و معنای جمله ساده شده است. ولی وقتی مرجع ضمیر ذلک را بجوییم نزدیکترین عبارت (که باید مذکر باشد) مضمون وحقیقت جمله فرضت… طاعتهم است. یعنی با الزاماطاعت آنها منزلت اولی الامر را میشناسیم. تفاوت اینکه مرجع ضمیر را مضمون جمله قبل بدانیم نه فقط طاعت، این است که حقیقت اطاعت از اولی الامر فریضه الهی و منزلت ملکوتی آنان است نه فقط اطاعت از یک بشر مستقل از خدا.
اما این رابطه علّی عجیب است که برخی پرسیده اند طاعت، یک امر عملی است و معرفت، یک امر قلبی چگونه امر عملی بر قلبی مقدم شده است؟ مگر نباید اول بشناسیم بعد اطاعت کنیم؟ یک پاسخ این است که طاعت موجب معرفت بیشتر است وگرنه معرفت اجمالی قبل از طاعت ناگزیر است. پاسخ دیگر این است که در نگرش توحیدی با تسلیم شدن، حقایق پنهان و در پرده کشف میشوند و در واقع اینجا عمل مقدم بر علم است. پس علت تفریع ونتیجه گیری فرج بر معرفت مشخص میشود: فَفَرِّج عَنّا بِحَقِّهِم فَرَجاً عاجِلًا قَریباً، کَلَمحِ البَصَرِ، أو هُوَ أقرَبُ. فرج به واسطه ادای حق اولیالامر ظهور میکند یعنی وقتی با طاعت به معرفت رسیدیم فرج میرسد بلکه فرج رسیده است و این معنی برای تعبیر فرج عاجل قریب بلکه اقرب دقیق تر است؛ فرج نزدیک از چشم برهم زدن همان فرج فراسیده است و این تعبیر به دنبال برداشتن فاصلهطاعت و فرج است.
تعبیر «کَلَمحِ البَصَرِ، أو هُوَ أقرَب» میتواند معنایی عمیق تر داشته باشد. از مضمون دعای غیبت میفهمیم که اساساً فرج وقتی میرسد که تعجیل و تأخیر امر الهی برای منتظر یکسان باشد. بر این اساس معنای فرج تسلیم شدن در برابر امر الهی است و با این تسلیم است که فرج نزدیک نیست بلکه «آمده» است. اینمعنایی دقیق تر برای تفاوت قریب با اقرب است.
سه.
اکنون فرج نزدیک را باید تجربه کرد پس سه کس را ندا میدهیم. محمد و علی و صاحب الزمان علیهم الصلوه و السلام. چرا به گفتن یا مُحَمَّدُ یا عَلِی اکتفا نشده و در جمله دوم علی بر محمد مقدم است؟! برخی بزرگان این تقدم را نادرست دانسته و جمله دوم را نمیخوانند چونمعتقدند مولا فرمود: انا عبد من عبید محمد. ولی شاید بتوان گفت: رسول الله نبی بود و مظهر تنزیل و امیرالمؤمنین ولی بود و مظهر تأویل. یا مُحَمَّدُ یا عَلِی سیر از تنزیل به تأویل است که دوران خفا و رازداری وتقیه اولی الامر در آن طی میشود. یا عَلِیُّ یا مُحَمَّد سیر از تأویل به تنزیل است که دوران ظهور دوباره حقایق مخفی در قرآن مهجور است. با این سیر دایره دین دوباره به اول رسیده و همنام محمد نبی (ص) ظهور میکند؛ نام سومی از لحاظ مظهریت جامع دونفر قبلی است؛ جامع تنزیل و تأویل یعنی همنام نبی هم کار نبی و هم کار ولی را به نهایت خود میرساند. پس ندا میدهیم یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمانِ. اکنون از صاحب الزمان چه میخواهیم؟ نهتنها امن و فریادرسی میطلبیم بلکه وصال را میخواهیم: الأَمانَ، الأَمانَ، الأَمانَ، الغَوثَ، الغَوثَ، الغَوثَ، أدرِکنی، أدرِکنی، أدرِکنی.
اکنون با این حالِ تسلیم و تضرع و طاعت آماده ایم که در لحظه، اجابت بطلبیم: همین حالا… فوری… السّاعَهَ، السّاعَهَ، السّاعَهَ، العَجَلَ، العَجَلَ، العَجَل.
پاسخ به نقدها
یکی از ایرادات حجتالاسلام محمد سروش محلاتی، استاد حوزه علمیه امروز، (گزارش ایکنا، ۲۳ فروردین ۱۳۹۹) به دعای فرج «الهی عظم البلاء و برح الخفا» ضعف سند است.
ایراد دوم این است که شخص در حالی که دنیا را کاملاً تیره، تاریک و سیاهی مطلق میبیند بر زبان میآورد، زیرا این تعبیرات بسیار سنگین است: «وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ». امروزه از این تعبیرات به کار میبریم، زیرا تحت تأثیرات دعاهایی مانند این دعا بوده و هستیم، ولی اینکه چنین ادبیاتی در فرهنگ ما رواج داشته باشد، بعید است. حتی او کتاب «المراقبات» مرحوم ملکی تبریزی تحت تأثیر این نگاه منفی نسبت به کل بشر و شر مطلق دانستن آن میداند.
ایراد سوم این است که در این دعا به صورت مطلق هم تمام امور خود را از امام میخواهیم تا برطرف کند؛ «اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران …»؛ این گونه تقاضا از امام به صورت مطلق با ادبیات ادعیه ما سازگار نیست. سروش محلاتی یادآور میشود باید ادب را در پیشگاه الهی رعایت کنیم؛ یعنی مجاز نیستیم که رزق را که به خدا نسبت میدهیم به اولیاء او هم نسبت بدهیم و بگوییم امام علی هم رزاق است؛ شفاعت وساطت است و استقلال ندارد، ولی اگر اذن الله و عندالله نباشد اتهام غلو را به همراه دارد. تعبیر «اکفیانی» ضعف دارد. بهتر است به جای دعای فرج از ادعیهای استفاده کنیم که برای همه قابل درک و فهم است و موجب اشتباه در ذهن افراد نمیشود.
نقد او به این دعا تا آنجا پیش میرود که مدعی میشود: خواندن دعای فرج در نماز اشکال دارد! چون طبق استفتاء از مراجع، در نماز مجاز نیستیم که با غیر خدا سخن بگوییم.
محسن حسام مظاهری هم این مدعا را تکرار کرده و به آن طنین مجدد داده و گفته این دعا مشکوک به شرک است! و با بنیانهای اعتقادی تشیع اعتدالی همخوانی ندارد. چگونه میتوان عبارات «یامحمد و یاعلی یاعلی و یامحمد اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران» را با آموزهی توحید قابل جمع دانست؟
منتقدان توجهنکرده اند اینکه محمد و علی برای ما کافی باشند به این معنی است که آنها برای تحقق کفایت الهی کافی اند. نه اینکه مستقل از خدا بتوانند کفایت کنند. شاهد این اعتقاد آیه یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ حَسْبُکَ اَللّٰهُ وَ مَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (انفال۶۴) است که از این نظر شبیه دعای فرج است. چون میگوید خدا تورا بس است و پیروانت از مؤمنین. اکنون سؤال این است که من اتبعک بر نبی عطف میشود یا بر الله؟ یعنی آیا مؤمنین برای نبی بس هستند یا آیه میگوید خدا برای نبی و برای مؤمنین بس است؟ یا اینکه تحمل هر دو معنا ممکن است؟
در آیه فَإِنَّ حَسْبَکَ اَللّٰهُ هُوَ اَلَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ (انفال۶٢) مؤمنین جزو مؤیِّدین اند نه مؤیَّدین. پس سیاق اقتضا میکند که مؤمنین بتوانند از سوی الله برای نبی بس باشند. علت جدا آمدن تابعین این میتواند باشد که بس بودن آنها برای نبی در طول خداست نه در عرض آن. پس عطف لغت من اتبعک با تأخیر بیان شده است.
خلاصه اینکه خداوند با مؤمنین نبی اش را کفایت کند. اگر اینکفایت برای نبی هست چرا ما به مؤمنین حقیقی متوسل نشویم؟!
ایراد دوم هم که قبلاً پاسخ داده شده که این دعا بیان اضطرار کلی بشر است ونه شر دیدن خلقت.
در مورد ایراد سوم حجتالاسلام موسوی مطلق در گفتوگو با تسنیم اظهار کرد: بزرگان زیادی این دعا را نقل کردهاند؛ از جمله مرحوم کلینی در اصول کافی، مرحوم کفعمی در «مصباح» و البلدالامین، شهید اول در کتاب «مزار»، سیدبن طاووس در جمالالاسبوع. ادعیه نقلشده از مرحوم سیدبن طاووس همیشه مورد توجه و قبول علما بوده است. همچنین مرحوم علامه مجلسی و شیخ حرّ عاملی نیز در کتاب بحارالانوار و وسائلالشیعه نیز این دعا را نقل کردهاند. خاصیتهای زیادی برای این دعا ذکر شده و مجرب و تجربه شده است.
به طور کلی دعای فرج بیان اسرار الهی درباره ولی مخفی خداست. طبیعی است که مضامین آن با اعتقادات ظاهرگرایان سازگار نباشد و در همین راستاست که این گونه مأثورات سند متواتر نداشته باشند چون اصولاً اسرار سند عامه پسند ندارند. راه چاره برای تشخیص اسرار از جعلیات عرضه بر قرآن است نه بررسی سندی ظاهرگرایانه. اکنون بشر به حال و وضعی رسیده که امور مخفی دیگر تاب مستوری ندارند به تدریج فراگیر میشوند. دعای فرج یکی از همین گنجینههای مخفی است.